...دل شـکـســــتــه...

حالت خوبه‌هاداری میخندی،همه چیز خوبه،اما یکدفعه تو ی لحظه دیگه نه حالت خوبه، نه خوشحالی

تبلیغات تبلیغات

اتفاقات این یک هفته!

از آخرین پستم نزدیک ب ۱هفته میگذره. از ۱روز قبل اون پستم بگم ک طبق هر ۳شنبه با فاطی قرار داشتم، رفتیم بازار ب اصرار اون هودی شلوار گرفتم، البته من میخواستم بخرم اونم گفت ست کنیم. من اصلا از مدلش خوشم نیومد چون خیلی برام گشاد بود درسته فری بودش ولی تو تن من زار میزنه درسته مد و همع لش میپوشن ولی من هنوز نتونستم باهاش ارتباط بگیرم🤦🏻‍♀️ البته فاطی ۱سایز ازم بزرگتره و تو تنش بهتره و لش پوش هس. حالا گیر داد ک دارم سبز میگیرم تو هم سبز بگیر ست بشیم سبزش خوشرنگ
ادامه مطلب

خستممم

دیگه حتی نوشتن و حرف زدن اینجا هم حالم خوب نمیکنه... همش میگم خب ک چی بنویسم... این حرفم و باید ب خودم برا ادمایی ک نزدیکم هستن هم بزنم. باید مثل قدیما ک با هیچکی حرف نمیزدم بشم... دیگه پیش مادرمم نباید حرف بزنم بیشتر باعث میشه گند بزنه بحالم.... آخه لعنتی پس من پیش کی حرف بزنممم😭😭😭 پیش کی غرهام خالی کنممم😭😭 . باید مثل قدیم انقدر حرف تو سینم تلنبار کنم... کنم... تا ی روزی بترکه و تبدیل ب بغض بشه و بعدش گریه!!! فقط میترسم حرف زدن یادم بره، شاید مسخره
ادامه مطلب

کلبه سوئیسی

۴شنبه رفتیم اون روستایی ک زهرا کلبه سوئیسی اجاره کرده بود. شهر من نقطه وسط این ۲تا دوستمون😂 حالا هر شهر حدودا نیم ساعت فقط با هم فاصله داریم اون کلبه ک میخواستیم بریم یکی از روستاهای شهر ما بود. زهرا با اون اخلاق مسخره‌ش حاضر نشد فقط ۱۵مین بیشتر رانندگی کنه بیاد دنبال من، فاطی ک از اونطرف میومد شهر من. اخرش فاطی ی آژانس گرفت اومد پیشم و باهم رفتیم. دیگه باید شماها اخلاق گند زهرا درمورد ماشینش یادتون باشه چه داستانها داشتیم سری قبلی.
ادامه مطلب

گم کردن

این روزا نمیدونم چرا همه چیز گم میکنم🥴 یادتونه گفته بودم کارت بانکیم و کاترم گم کردم. کل اتاقم گشتم و کارت بانکیم تو جایی پیدا کردم ک اصلا اصلا اصلا فکرش نمی کزدم اونجا باشه. حالا کجا بود؟؟ تو قوطی ربی ک میخواستم شمع توش آب کنم الان این چرا باید اون تو میبود؟؟؟ شاید اون زمان ک داشتم کیف پولم سبکتر میکزدم گفتم بزارم این تو، ک دم دستمم بود و گم نشه😂 . شاید اخرین جایی ک فکرش میکردم توش باشه اونجا بود البته اونم داشتم جاشو مرتب میکردم ناخواسته دیدمش.
ادامه مطلب

دل شکسته💔خسته است

چشام هنوز از گریه‌های بی امونی که دیشب کزدم میسوزه. گفته بودم اهل گریه کردن نیستم ولی یهو میشه مثل ابر بهار گریه میکنم. اونم بی دلیل... . دیروز خوب بودما طبق هر ۳شنبه فاطی دیدم، قرار بود بریم سینما، چون بهار کلاس زبان نداشت،گفتم اونم اومد، فیلمش بدک نبود یکمی خندیدیم. همه چی خوب بودا... وقتی اومدم خونه نمیدونم چرا یهو حس کردم دلم گرفته است... بدون هیچ بغضی، بدون هیچ هق‌هقی فقط مثل ابر بهار یهو اشکام هی میومد هی میومد هی میومد رو گونه‌هام.
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها